چرا مرا با دل خود کردی آشنا! چرا روز اول دادی به من قول وفا
چرا به عهد و پیمانمان زدی پشت پا چرا تو هم مثل همه بودی بی وفا
تو رفتی و ندیدی لحظه ای اشکهای مرا بیا و ببین این حال و روز خراب مرا
چرا ردپای خاطراتت را برایم گذاشتی بجا چرا تمام هستی ام را کردی فنا
چرا قلبم را اینگونه کردی به خود مبتلا چرا مرا ناباورانه کردی رها
من مانده ام با خاطراتت تنهای تنها
این بار هم تورا میسپارم دست خدا
تمام بلوزم را
می شکافم
که بادبادکم تا شهر تو برسد........!
سیلام ...
جالب بود ..
میگم شعر از خودتون بود ؟ اگه اینتوره افرین فقط یه دستی به سر گوشش بکشید وزنش روون تر بشه .
مرسی خبر دادی موفق باشی ....
بازم پیش ما بیا.....
سلام خوبی؟
بسیار عالیه
تبریک میگم بهت
امیدوارم موفق باشی
سلام نسیم جان خوبی عزیز ...
بابا وبلاگ ... بابا شاعر ... افرین
شاعر میگه : شاعر شدم که غرق غزل ها ببینمت ...به به به
وبلاگت مبارک باشه ...
منم دلم تنگ شده ....
به بچهای دیگم وبلاگتو میگم . چند تا از بچه هام تو لینگ من هستن به اونام بگو ....
نسیم جان اپ کردی خبرم کن ...
موفق باشی