عشق پلید تو دیگر برو و نگران حال من مباش
برو و با خوشیهای به ظاهر ماندگار دیوانه باش
برو و برای عشق جدیدت عاشق سرمست باش
به او هم مثل من خیانت نکن و کمی مرد باش
زندگی را بیهوده برای او تباه نکن و آدم باش
گذشته ی تلخ را رها کن و به فکر آینده ات باش
دیگر شب و روز و پائیز و بهار فرقی نمی کند
دنیا هم رحمی به این دل بی گناه ما نمی کند
خدا از آن دور دست ها حتی نیم نگاهی نمی کند
دل ما آشفته حال است و باز هم گلایه نمی کند
یار هم ما را رها کرده و با ما وفا نمی کند
این قلب شکسته است و انکار نمی کند
باز سکوت شب تنهایی مرا با خود درگیر کرده
باز صدای باران قلب مرا با خود عجین کرده
به تو می اندیشم به تو و حرفهای دروغینت
به تو و عشق پوچت به تو و قلب بی وفایت
حیران و بیقرار باز عشق تو را می جویم
باز دنیای بی وفای قلب تو را می جویم
کاش کمی باور داشتی احساس پاک مرا
کاش می فهمیدی حرف قلب تنهای مرا
ساده رفتی و با دلدار دیگر عهد بستی
با رفتنت این قلب بی گناه را شکستی
رفتی و هیچ ندانستی با من چه کردی؟
این دل را با هزار غم و غصه رها کردی